۱۳۹۲ مهر ۲۴, چهارشنبه

فریاد



فریاد
درود بر همه آزادیخواهان ایران ...
یاس ک من خودش و ترانه هایش را بسیار میپسندم، یک ترانه ساخته و خونده ب نام فریاس یا همون فریاد یاس .یاس هم ب این نتیجه رسیده ک توی این زمونه از چی باید استفاده کرد، از فریاد . دیگه باید نصف انرژیمون رو ک برای نوشتن وبلاگ یا بروزرسانی سایت یا حرکت های خیابانی در حد دهان ب دهان برای سرنگونی رژیم ولایت وقیح و آزادی ایران صرف میکنیم رو باید به فریاد های بلند تبدیل کنیم. یاس ، آدرس را ب ما داد ک احتمالا بیشتر ما این آدرس رو میدونستیم. اما الان ک همه کلیپ فریاس رو دیدن، آدرس و مسیر حرکت رو بخوبی میدونن .

وبلاگ مینویسیم، با سایتمان جلو میرویم، توئیت میکنیم و از فیس بوک استفاده میکنیم و ... و فیلتر میشویم. همه این ها خوب است؛ چرا که انرژی دشمنان ما آزادیخواهان، یعنی همون رژیم رو میگیره. آنها هر روز و هر شب بدنبال ما و سایت های ما میگردن،سایت هایی ک بسرعت رشد میکنند تا اونچه رو که ملت نباید بدونه رو سانسور و فیلتر کنن.ک ب شدت خسته کننده است.

اونا، فریاد یکی دو نفر رو خفه میکنن، اما وقتی همه ما در توئیتر و فیس بوک برای ساعت ومحل مشخص مثل میدون آزادی یا انقلاب برای تجمع اعتراضی و تظاهرات برنامه ریزی کنیم، دیگه این فریاد یکی دو نفر نیست، فریاد هزاران و میلیون ها انسان معترض است که انرژی فراوانی دارند و اونا رو مجبور میکنن با خستگی تمام به خیابون و برای مقابله با ما بیان.

درست است که عده ای بازداشت میشوند اما اگر هر روز بیاییم، مثل سال 88 یا کوی دانشگاه 78، نه ما دیگر کم تعداد هستیم، و نه آنها نمیتوانند ب فکر خود بیارن ک با دو روز استفاده از زور گاز اشک آور و شلیک گلوله،ما را به خانه بازگردانند. ما در تهران رشد میکنیم، اعتراضات مان ب شهرهای دیگر کشور عزیزمان گسترش میابد.
فریادمان بسیار بلندتر از نوشته هایمان میشود. آنقدر بلند ک جهانیان را ب سمت ما و حمایت از ما میکشاند.
برنامه بریزیم تا با فریاد رژیم اشغالگر ایران آریایی مان را سرنگون کنیم.

۱۳۹۲ مهر ۱۹, جمعه

۳۰ جنجال یک رئیس‌جمهور (۴): تغییر ساعت رسمی کشور

مجموعه سی قسمتی «۳۰ جنجال یک رئیس‌جمهور»، هر بار یکی از مهم‌ترین جنجال‌های محمود احمدی‌نژاد را در طول هشت سال دوران ریاست جمهوری‌اش ورق می‌زند. چهارمین بخش از این مجموعه رادیویی به جنجال مربوط به «تغییر ساعت رسمی کشور و تغییر ساعت کار بانک‌ها و ادارات» می‌پردازد.
محمود احمدی‌نژاد از همان مرداد ماه سال ۱۳۸۴ که وارد دفتر ریاست جمهوری می‌شود به دنبال این است تا رویه ۱۵ ساله تغییر ساعت رسمی کشور را در آغاز هر سال نو خورشیدی برهم بزند.در آخرین روزهای سال ۱۳۸۴ دستور جنجالی محمود احمدی‌نژاد توسط سخنگوی دولت، غلامحسین الهام، اعلام می‌شود: «دولت، ساعت رسمی کشور را در سال ۱۳۸۵ جلو نمی‌کشد».
احسان مهرابی، روزنامه‌نگار سیاسی می‌گوید: سخنگوی دولت در توجیه این تصمیم، فواید طرح جلو کشیدن ساعت رسمی را مطرح کرد:
 
   «بر اساس اعلام آقای الهام، هیئت دولت به این نتیجه رسیده بود که تغییر ساعت رسمی کشور، صرفه‌جویی مصرف برق را به همراه ندارد. آقای الهام مدعی بودند که هیچ گزارش رسمی تأیید شده‌ای درباره این که تغییر ساعت رسمی کشور باعث صرفه‌جویی در مصرف برق می‌شود وجود ندارد. در حالی که دلایل اعلام شده برای تغییر ساعت رسمی، همین کاهش مصرف برق بوده است. از سوی دیگر آقای الهام اعلام کردند که تغییر ساعت رسمی باعث سردرگمی مردم، خصوصاً در شهرهای کوچک و در شهرستان‌ها می‌شود.»
تغییر فصلی ساعت از سال‌های قبل از انقلاب سال ۵۷ در ایران به منظور صرفه‌جویی در مصرف برق به اجرا در می‌آمد و پس از انقلاب برای مدتی به منظور انطباق ساعت شرعی با ساعت ملی متوقف شد. اما از سال‌های اولیه دهه هفتاد و در دولت اکبر هاشمی رفسنجانی، ساعت رسمی کشور همه ساله، اول فرودین ماه یک ساعت به جلو برده می‌شد و سی‌ام شهریورماه دوباره به حالت اول برمی‌گشت.
با وجود مخالفت محمود احمدی‌نژاد، پژوهشگاه وزارت نیرو و سازمان بازرسی کل کشور تغییر ساعت رسمی کشور را باعث صرفه‌جویی سالانه ۳۰۰ میلیارد تومان در انرژی  و برق اعلام می‌کنند. جمشید اسدی، اقتصاددان ساکن پاریس در این باره می‌گوید:
 
     «وقتی که ساعت روشنایی تغییر می‌کند و شما ساعت را با عقب و جلو آوردن با روشنایی روز تنظیم می‌کنید، بدیهی است که مردم مجبور نیستند ساعت‌های تاریکی را کار کنند و در همین ساعت‌های تاریکی است که احتیاج هست چراغ روشن باشد و روشن کردن چراغ احتیاج به انرژی و مصرف برق دارد.»

جمشید اسدی همچنین می‌افزاید:
 
«اینکه آقای احمدی‌نژاد گفته‌اند هیچ تأثیری ندارد خلاف تجربه‌ای است که در کل کشورهای جهان و به ویژه در اروپا و آمریکا است. اگر نگاه کنید به تجربه دیگر کشورها، کافی است به عقل سلیم رجوع کنید. وقتی ساعات روز عوض می‌شود، تاریکی و روشنایی عوض می‌شود بدیهی است که اگر ساعت کار فعالیت را به نسبت روشنایی عوض کنیم، احتیاج‌تان به چراغ و نور مصنوعی کمتر می‌شود و هر چقدر که نیاز به نور مصنوعی کمتر شود، نیاز به انرژی که آن نور مصنوعی را تأمین کند نیز کمتر می‌شود و این صرفه‌جویی قابل ملاحظه‌ای را به دنبال خواهد داشت.»
 
    تصمیم دولت برای تغییر ندادن ساعت رسمی کشور صدای اعتراض نمایندگان مجلس را بلند می‌کند. اما محمود احمدی‌نژاد و دولت او با وجود اعتراض کارشناسان و مخالفت نمایندگان مجلس زیر بار نمی‌روند و در دو سال ۱۳۸۵ و ۱۳۸۶ مانع از تغییر ساعت رسمی کشور می‌شوند.
 
منتقدین و برخی از نمایندگان مجلس، محمود احمدی‌نژاد و دولت او را متهم به تصمیمات غیرکارشناسی، نسنجیده و لج‌بازانه می‌کنند.
 
اما محمود احمدی‌نژاد و دولت او گوش شنوایی برای این گزارش‌ها و انتقادات ندارند و اتهام اتخاذ تصمیمات غیرکارشناسی را رد می‌کند. آقای احمدی‌نژاد در این باره می‌گوید:
 
 «بعضی‌ها فکر می‌کنند نخبه و کارشناس فقط خودشانند و چون با آنها مشورت نشده پس اصلاً با هیچ کارشناسی مشورت نشده است. خوب این توقع اشتباهی است. بعضی‌ها فکر می‌کنند اگر کسی توانست سریع تصمیم بگیرد آن تصمیم یک تصمیم غیرکارشناسی است. این اصلاً علمی نیست. ما فکر می‌کنیم مدیر متخصص مدیری است که در حوزه مدیریت خودش باید ۹۰ تا ۹۵ درصد موارد را به سرعت و عالمانه اتخاذ کند. ولی مدیری که می‌خواهد آب بخورد، یک گروه کارشناسی استخدام کند سه سال مطالعه کنند و بعد هم به درد نخورد.حوزه اجرا این‌ها نیست که. والله ما باید همین طور مثل قطار دودی حرکت کنیم توی دنیا. اینکه نمی‌شود که.»

مقاومت جنجال برانگیز محمود احمدی‌نژاد و دولت او از تغییر ندادن ساعت رسمی کشور بالا می‌گیرد و مجلس وارد میدان می‌شود، تا دولت را با زور قانون ملزم کند ساعت رسمی کشور را در ابتدای هر سال یک ساعت جلو بکشد. این طرح در مرداد سال ۸۶ به تصویب نمایندگان می‌رسد.
 
محمود احمدی‌نژاد چند سال بعد و در همایش ملی قوه مجریه در حقوق اساسی جمهوری اسلامی، نسبت به این مصوبه مجلس واکنش نشان می دهد و آن را دور زدن قانون اساسی می‌داند:
 
    «تغییر ساعت یک کار اجرایی است. مجلس تصویب کرد ما هم اعتراض کردیم. گفتیم این کار هزینه دارد. هزینه‌اش را هم اثبات کردیم. بردیم کنتورهای وزارت نیرو  (را نشان دادیم) در شرایطی که ساعت تغییر می‌کند و ساعت تغییر نمی‌کند. وقتی تغییر نمی‌کند مصرف کاهش پیدا می‌کند یعنی ما نیاز به سرمایه‌گذاری کمتری داریم. این را پیچاندند. چطوری نوشتند؟ نوشتند ساعات رسمی کشور از اول فروردین تغییر می‌کند و ۳۱ شهریور هم به حالت عادی برمی‌گردد. خوب کی باید این کار را بکند؟ بعدش به ما فشار آوردند و گفتند که این یک کار اجرایی است و شما باید انجام بدهید. این دور زدن قانون اساسی است و درست نیست.»
 
نمایندگان مجلس شواری اسلامی  در مهر ماه سال  ۱۳۸۵ به مدت پنج ماه  با دولت احمدی‌نژاد چالش دیگری نیز پیدا کرده بودند. هنگامی که  دولت، ساعت کار بانک‌ها را تغییر داد و شروع کار آنها را از هفت و سی دقیقه، به نه صبح تغییر داد. اما در بهمن ماه، نمایندگان مجلس با طرحی دوفوریتی بازگشت ساعت کار بانک‌ها به  قبل از ساعت کار ادارات دولتی را تصویب می‌کند. 
 
البته این تمام ماجرای دولت و مجلس بر سر تغییر ساعت رسمی و یا ساعت کار بانک‌ها نیست. زیرا در سال ۸۶ هیئت دولت بدون ارائه مصوبه تغییر ساعات اداری به مجلس، اقدام به تغییر ساعات کار ادارات در ماه رمضان می‌کند که این اقدام دولت با تذکرغلامعلی حدادعادل، رئیس مجلس هفتم، و علی لاریجانی، رئیس مجلس هشتم، مواجه می شود.
 
محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدی‌نژاد، اما در مقام  دفاع از این مصوبه بر می‌آید.
 
     «جبران ساعت‌هایی را که کم کرده از طریق «دور کاری» اصطلاحی که جدید باب شده است، جبران خواهد شد. یعنی اگر کارمندی یک ساعت دیر آمد یا یک ساعت زود رفت، دو ساعت از طریق دورکاری کارها را انجام می‌دهد. مثلاً یک خانم ماشین‌نویسی است. دو ساعت چند نامه را تایپ می‌کند؟ پنج تا. پنج تا را تایپ می‌کند و فردا می‌آورد تحویل می‌دهد. یا یک حسابرسی می‌خواهد گزارشی تهیه کند. می‌برد گزارش را در منزل و پیش زن و بچه‌اش تهیه می‌کند و فردا می‌آورد تحویل می‌دهد. از این طریق گذاشتیم که بتوانند جبران  کنند.»

بر اساس مصوبه دولت احمدی‌نژاد در همه استان‌ها به جز تهران، فعالیت اداری صبح‌ها با یک ساعت تأخیر آغاز می‌شد و بعداز ظهرها نیز یک ساعت و نیم زودتر به پایان می‌رسد. در تهران زمان آغاز به کار ادارات ۹ صبح و پایان آن ساعت ۱۴ اعلام می‌شود.
 
احمد توکلی نماینده مجلس اعلام می‌کند طبق قانون، ساعت کار در هفته ۴۴ ساعت است و کمتر از این خلاف قانون است و در صورت ادامه سرپیچی رئیس‌جمهور، تنها راهکار قانونی رجوع به اصل ۵۷ قانون اساسی و دخالت رهبر جمهوری اسلامی است. 
 
اما محمود احمدی‌نژاد و دولت او همچنان کار خود را می‌کنند و به فشارهای منتقدین توجهی نمی‌کنند.
 
 



حمله به کوی دانشگاه تهران ( 18 تیر 1378 )


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%87_%DA%A9%D9%88%DB%8C_%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86_%28%DB%B1%DB%B8_%D8%AA%DB%8C%D8%B1_%DB%B1%DB%B3%DB%B7%DB%B8%29


از فیلترشکن استفاده کنید. سعی میکنم بدلیل فیلترشدن وبلاگ، آدرس وبلاگ را بصورت عددی 01-02-... تغییر دهم

۱۳۹۲ مرداد ۱۵, سه‌شنبه

فیس بوک بازی،گوگل پلاس بازی

همینطور ک همه میدونیم، فیس بوک شبکه اجتماعی  مجازی بسیار بزرگیه ک فکرکنم دیگه داره میشه طبیعی! یا گوگل پلاس ک اونم هم رده فیس بوک بر تعداد کاربرانش اضافه میشه . در خارج از کشور آریایی ما، ایران ، افراد جامعه از فیس یا پلاس یا توییتر، برای تعاملات اجتماعی روزمره، گفت و گو هایی که اقوام در شهرها یا کشورهای مختلف با یکدیگر دارند، یا برای فراخوان برای یک تجمع اعتراضی یا شغلی و .... استفاده میکنند.
اما در کشور ما، عده ای ک گماشته حکومت دینی حاکم بر کشورند،و شغلشون که مشخصه،جیره خور . ولی جوانانی هستند که از سادگی اشون سوء استفاده شده و به سمت این حاکمیت گرایش دارند و یا افرادی که خوشی زیر دلشون زده، از این شبکه ها استفاده نابخردانه ای میکنند.
مثلن پیج یا همون صفحه هایی در فیس یا گوگل ایجاد میکنند که یا فقط بگن ما هم هستیم، یا با محتواهای بی خودی. به شخصه، صفحه هایی دیدم با عنوان خوشتیپ ترین جوونای ایرونی یا زیباترین داف های ایران و ... . من از وجود این پیج ها ناراضی نیستم، اما در شرایطی ک تحت یوغ یک نفر کشورمان میچرخد، بهتر نیست که از این شراط انتقاد کنیم و یا تا حدی ک منجر به سرنگونی این نظام ظالم و رسیدن به حاکمیت مردم،یعنی دموکراسی شود، استفاده کنیم؟؟
اصلن چرا فیس ،فیلتر است؟ مگه چه ضرری برای کشور ما داره ک توی کشورهای دیگه نداره ! الان ضررش رو با یک مثال براتون مینویسم : ترس
در برخی کشورها دیده ایم که مردم ظلم دیده، با استفاده از یک شبکه رادیویی با پوشش یک شهرک!، حاکمیت ظالمانه رو سرنگون میکنند و کم کم به دموکراسی رسیده اند.
اما ما: در این شبکه ها به این موضوعات از جمله تحت فشار دائمی بودن ملت از طرف حاکمیت، همانگونه که بی قانونی بودن حکومت و اتفاقاتی که در سال 88 دیدیم. بعضی ها انگار ک نه انگار تو سری خور عناصر  حاکمیت هستند یا اصلن توجهی به خانواده زندانیان سیاسی و عقیدتی ک فریادشان را بلند کرده اند، ندارند !!!!!!
نمیدونم خودمون به خریت زدیم یا خریم ک فکر کنیم مملکتمون گل و بلبله. در هر حال، به واقعیت این کشور ک چه بوده و الان چه شده در جهان بنگرید و بیاندیشید، شاید ک شود آنچه ک دراین مقال نوشتم .

۱۳۹۲ تیر ۴, سه‌شنبه

افشین اسانلو دفن شد،خانواده اش احضار شدند
آرش معتمد- روز آنلاین

مراسم به خاک سپاری افشین اسانلو، فعال کارگری، در حالی در تهران برگزار شد که برخی از اعضای خانواده وی به نهادهای امنیتی احضار شده و ماموران درمراسم خاک سپاری او اقدام به فیلمبرداری از حاضران کرده‌اند.همچنین اجازه برگزاری مراسم وی در مسجد الجواد صادر نشده است.

افشین اسانلو، ۳۰ خرداد پس از سکته در زندان رجایی شهر به بیمارستانی خارج از زندان منتقل شد و صبح روز جمعه، ۳۱ خرداد در بیمارستان شهید رجایی کرج درگذشت. وی که هنگام مرگ 42 سال سن داشت، پاییز سال 89 بازداشت و به اتهام "اجتماع غیرقانونی و تبانی" به پنج سال زندان محکوم شده بود.

مراسن تشییع جنازه وی در حالی برگزار شد که ماموران امنیتی، پیش از آغاز آن، برخی از اعضای خانواده وی را احضار کرده و خواسته بودند که این مراسم بدون تنش و درگیری انجام شود. آن‌ها نسبت به سر دادن شعارهای سیاسی در این مراسم هم هشدار داده بودند.

در همین حال یکی از اعضای خانواده اسانلو به "روز" گفت که در روزهای گذشته اعضای این خانواده از سوی نهادهای امنیتی تحت فشار بوده‌اند. وی اضافه کرد که نهادهای امنیتی اجازه برگزاری مراسم این فعال کارگری در مسجدهای تهران را نداده‌اند و برنامه‌ای هم که برای برگزاری مراسم در دو مسجد ریخته شده بود، از سوی آن‌ها لغو شده است. وی اضافه کرد که ماموران حاضر در مراسم تشییع جنازه، اقدام به بازجویی از برخی حاضران کرده و به بازرسی وسایل آن‌ها پرداخته‌اند.

در مراسم تشییع جنازه افشین اسانلو، علاوه بر اعضای خانواده‌ی وی، برخی از فعالان کارگری، اعضای سندیکاها و همچنین برخی از فعالان سیاسی حضور داشتند.

هم‌زمان با برگزاری این مراسم، 44 تن از زندانیان سیاسی، با انتشار نامه‌ای سرگشاده، "سهل انگاری و بی توجهی مسئولين دستگاه قضايی و سازمان زندان ها" را باعث فوت افشين اسانلو دانسته و نوشته اند: "دستگاه قضايی و سازمان زندان‌ها مسئول جان باختن هدی صابر و افشين اسانلو و هرگونه اتفاقات ديگری از اين نوع هستند".

اسانلو در دوران بازداشت تحت شکنجه و فشارهای شدیدی قرار گرفته بود، به گونهای که زمستان سال 90 به دلیل "جراحات ناشی از شکنجه" در بیمارستان بستری شد و تحت عمل جراحی قرار گرفت.

سام محمودی‌سرابی، روزنامه‌نگار و از زندانیان سابق سیاسی، که مدتی را با افشین اسانلو در زندان هم‌بند بوده، درباره وی به "روز" گفت: "افشین آدم زندان و اتاق و حبس نبود. او به جاده‌ها تعلق داشت. شرایط زندان هم بسیار او را افسرده کرده بود. خودش معتقد بود علت حکمی که برایش صادر کرده‌اند، انتقام حاکمیت از برادرش، منصور اسانلو، است و همین مساله و آگاهی به اینکه در زندان، و به عنوان یک فعال سندیکایی، تاوان شخص دیگری را پس می‌دهد، بیشتر به او فشار می‌آورد".
اين زنداني سياسي درباره وضعیت جسمی اسانلو در زندان می‌گوید: "افشین ناراحتی قلبی داشت، برادر او هم دچار ناراحتی قلبی بود. اما اين مسئله خاص افشين نبود. اگر به لحاظ آماری به قضیه نگاه کنید، متوجه می‌شوید که بیش از هفتاد و پنج درصد زندانیان دچار ناراحتی قلبی هستند. این مساله به دلیل فشارهای بازجویی و شرایط خاص زندان است."
محمودي سرابي ادامه می‌دهد: "روی کتف سمت چپ افشین یک غده بزرگ چربی وجود داشت. این غده ناشی از ضربات کابلی بود که در دوران بازجویی به او زده بودند. قسمت‌های مختلفی از سر و صورت افشین در دوران بازجویی شکسته و چندتا از دندان‌هايش را هم در بازجویی‌ها از دست داده بود. در اداره اطلاعات سنندج هم،افشین به شدت شكنجه شده بود. خودش مي‌گفت او را به «تخت معجزه» می بستند و به شدت با کابل می‌زدند. کف پاهای او بر اثر ضربه‌های ناشی از کابل، پاره شده بود. وقتی به کف پای او کابل می‌زدند، مجبورش می‌کردند که با همان وضعیت راه برود. به دلیل فشارهای زیادی که در دوران بازجویی به او وارد شده بود، مشکل داشت و به سختی می‌توانست راه برود. اما به دلیل غروری که داشت، این مساله را علنی نمی‌کرد و به کمتر کسی گفته بود که به دلیل این مشکلات، نمی‌تواند زیاد راه برود".
اين روزنامه‌نگار با اشاره به وضعیت خانوادگی اسانلو ادامه می‌دهد: "در زندان و با شرایط خاصی که در آن حاکم است، اسانلو دچار مشکلات روحی شده بود. همسرش پس از بازداشت، از او جدا شد. افشین همیشه آرزو داشت که بتواند دو پسر خود را ببیند و تاجايي كه مي‌دانم تا آخرين روزها هم اين امكان برايش مهيا نشد. از طرف دیگر تا روزهای آخر، تتمه بازجویی‌ها را به شکل روحی و جسمی و فکری پس می‌داد. او علاوه بر مشکلات جسمی، مدتی در زندان دچار مشكلات روحي شديد شد، از همه كناره مي‌گرفت و به ندرت به هواخوري مي‌آمد. به خاطر بلاهایی که در بازجویی سر او آورده بودند، با کمتر کسی معاشرت می‌کرد البته هميشه لبخندش را حفظ مي‌كرد تا مبادا باعث بي‌روحيه شدن بچه‌ها بشود. افشین به شدت تودار بود، اما بلاهای زیادی سر او آورده بودند. جنایاتی که در حق او مرتکب شده بودند، غیرقابل تحمل بود و فکر می‌کنم کسی جز خود او نمی‌توانست آن‌ها را تحمل کند".
سام محمودی سرابي اما به نکته‌ی دیگری هم اشاره می‌کند: "با وجودي‌كه آقايان برخي از زندانيان را براي ساكت كردن به متادون آلوده كرده بودند، افشین اما هیچ‌گاه در دام حکومت نیفتاد و هميشه سعي داشت كساني را كه دچار اين بازي شده بودند به اعتصاب و واكنش وادارد".

۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

شاهین نجفی: " من یک آنارشیست هستم."
شاید شاهین نجفی تنها شخصیت ایرانی باشد که با وجود تصورات نادرستی که از مفهموم آنارشی وجود دارد، با جسارت تمام اعلام کرد که یک آنارشیست است. اما آنارشی چیست؟
آنارشی به طور ساده یعنی " نبود حکومت" . برخی ادعا می کنند اگر حکومت ها وجود نداشته باشند، بیمارستان، مدرسه و امکانات دیگر وجود نخواهند داشت. اما آیا حکومت در حقیقت چیزی غیر از مردم است؟ چه کسی به حکومت ها این اجازه را می دهد که به مردم بگویند چه کاری را باید و چه کاری را نباید انجام دهند؟ کدام زودتر بوجود آمد؟ مردم؟ یا حکومت؟ یک تعریف غلط از آنارشی آن را مترادف " هرج و مرج" می داند. اگر بپذیریم که جنگ ها بزرگترین هرج و مرج های تاریخ بشر بوده اند، توسط حکومت ها ایجاد شده اند. حتی هرج و مرج های اقتصادی، روانی، تورم ها و ... همه و همه توسط حکومت ها ایجاد شده اند و نه توسط مردم خارج از این حکومت ها. حکومت ها، نه تنها خود هرج و مرج ها را بوجود می اورند، بلکه مدام در پی تزریق این باور بر عموم مردم هستند که بدون آنها نظمی در کار نخواهد بود. شهر ها، رسم و رسوم های اجتماعی و تجاری، جاده ها، قوانین، پول و ... همه و همه بدون وجود حکومت ها نیز بوجود می آیند چرا که انسان ها به طور طبیعی از همکاری با یکدیگر سود می برند و این همکاری ذاتا نیازمند وجود قوانین است. می توان گفت آنارشی یعنی نبود حکمران. در آنارشی، هیچ انسانی حق ندارد بر انسان دیگر حکمرانی کند. اساسی ترین اصول آنارشی بر پایه ی برابری انسان هاست. بدین ترتیب که هیچ انسانی نباید حقوق بیشتری نسبت به انسان های دیگر داشته باشد. هیچ انسانی حق ندارد به انسان های دیگر به دیده ی اشیاء تحت کنترل و مالکیت خود بنگرد. و همچنین هر انسانی آزاد است برای خود تصمیم بگیرد تا زمانی که به دیگران آسیب نرساند. آنارشی در واقع یک فلسفه ی سیاسی است که وجود حکومت ها را غیر ضروری و حتی مضر تلقی می کند. آنارشیست ها به سه دلیل از رای دادن در انتخابات حکومت ها امتناع می کنند: اول اینکه معتقدند این کار، تنها منجر به تغییرات سطحی و موقتی و نه بنیادین می شود. دوم اینکه، شرکت در انتخابات نهایتا منجر می شود که خود آنها بیشتر عضو حکومت شوند و نه پایان دادن به آن و سوم اینکه شرکت در انتخابات، اصولا به وجود حکومت ها اعتبار می بخشد. آنارشیست ها دسته بندی های متعددی دارند اما می توان گفت اکثریت آنها بر خلاف تصور دیگران، مخالف خشونت هستند. آنها با نژاد پرستی مخالفند و همینطور مذهب را نیز به عنوان یک نهاد سازمان یافته نمی پذیرند. آنارشیست ها از مخالفان ناسیونالیسم ( میهن پرستی) و کاپیتالیسم ( سرمایه سالاری) هستند و همینطور تعداد زیادی از آنارشیست ها مخالف جهانی شدن می باشند چرا که آن را نوع جدیدی از استعمار می دانند. از طرفی ، آنارشیست ها از مدافعان سرسخت محیط زیست هستند و وجود جامعه ی طبقاتی را عامل آلودگی ها ی محیط زیست می دانند. با وجود اینکه شاید عقاید آنارشیست ها به کمونیست ها نزدیک به نظر برسد، اما اکثر آنارشیست ها، کمونیسم را محدود کننده ی آزادی انسان ها و همینطور از بین برنده ی فردیت آنها می دانند. حتی حکومت هایی که ادعای پیروی از دمکراسی را دارند،درواقع تصویری مبهم از آن را برای شهروندان ایجاد کرده اند تا بتوانند بهتر آنها را کنترل کنند. تعجب ندارد که دولت ها و رسانه های آنها همواره سعی داشته اند آنارشیسم را دیوانگی و هرج و مرج و آنارشیست ها را در این جوامع ظاهرا منظم اما در حقیقت سرشار از فساد اقتصادی و اخلاقی، مجرم نشان دهند. از نظر آنارشیست ها، جهان به سود یک عده ی اقلیت و در نتیجه ی بهایی که عده ی اکثریت می پردازند، ظاهری منظم پیدا کرده است. تبعیض نژادی، خشونت های جنسی ، سرمایه سالاری جهانی ، به خطر افتادن میلیون ها موجود زنده و اکوسیستم های مختلف ، همه به نام سیستمی که تنها نام دموکراسی را یدک می کشد، همه روزه رو به افزایش است. آنارشیست ها بر این باورند که این روند های نزولی نه منطقی هستند و نه قابل توجیه. آنارشیست ها از این واقعیت به خوبی اگاهند که قدرت و احساس نا امنی برای از دست دادن آن می تواند بهترین انسان ها را به سوی فساد سوق دهد ، اما از طرفی،همچنان به نیروی " آگاهی و شعور انسانی" ایمان دارند که می توان آن را نه از طریق رهبران کاریزماتیک یا سیاست های دولتی بلکه از طریق آگاهی تک تک افراد، به جامعه ی بشر منطقل کرد.

۱۳۹۱ بهمن ۳, سه‌شنبه

تماشاچیان مرگ

مرگ را به تماشا ایستادەاند

تا برباد دهند رنج زندگانی را !

مرگ را به تماشا ایستادەاند

تا فراموش کنند

مرگ دوست‌داشتن را !

مرگ را به تماشا ایستادەاند

تا فراموش کنند

مرگ زندگانی را !

آنان که خود

زندە بودند یک زمانی !

رعشه مرگ بر سر دار

یادآور آخرین تصویر و آخرین یادگار نفس های آخر !

که طوفان حادثه با خود برد !

چرت چرت شکستن تخمه

پیکری آویزان و ساکت

به زیر کشیدە میشود

و آنگاە تماشاچیان

راهی تابوت خانه ها !



تا تکراری دیگر ....

۱۳۹۱ دی ۱۵, جمعه

سه ایرانی برنده جایزه آزادی بیان هلمن-همت

سه ایرانی در میان برندگان سال ۲۰۱۲ سازمان دیده بان حقوق بشر قرار گرفتند.
دیده بان حقوق بشر ۴۱ نویسنده از ۱۹ کشور را به عنوان برندگان این دوره جایزه آزادی بیان «هلمن - همت»، اعلام کرد که در میان آنان نام عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی و هیلا صدیقی از ایران هم دیده می شود.

دیده بان حقوق بشر در این مورد نوشته که برندگان این جایزه سالانه به‌ خاطر فعالیت‌های خود و تعهدی که در قبال آزادی بیان داشته‌اند تحت آزار و اذیت حکومت‌هایی قرار گرفته‌اند که درصدد هستند تا مانع آنها برای انتشار اطلاعات و بیان دیدگاه‌هایشان شوند.

این برندگان روزنامه‌نگاران، وبلاگ‌نویسان ،داستان‌نویسان، شاعران و نمایشنامه‌نویسانی هستند که سیاست‌های سرکوب‌گرانه حکومتهایشان زندگی شخصی و حرفه‌ای آنها را مختل کرده است.

دیده بان حقوق بشر،  نهادی بین المللی است که نقض حقوق بشر در کشورهای مختلف را گزارش می کند و هدفش بهبود وضعیت حقوق بشر در سراسر دنیا است.
عیسی سحر خیز و کیوان صمیمی روزنامه نگار هستند که به اتهام تبلیغ علیه نظام در زندان به سر می برند. گفته می شود هر دو این افراد بیمارند و نیاز به درمان خارج از زندان دارند.

هیلا صدیقی، شاعر است و در اعتراض به سرکوب اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ اشعاری سرود که منجر به صدور حکم ۴ ماه حبس تعلیقی برای او شد.

جایزه «هلمن - همت» از سال۱۹۹۰ میلادی به یاد دشیل همت، داستان‌نویس آمریکایی و لیلیان هلمن، روزنامه‌نگار و نمایشنامه‌نویس آمریکایی برای حمایت از آزادی بیان اهدا می‌شود.


* صدای امریکا *