دموکراسی، وضعیتی نیست که مردم در آن رفتاری گوسفندوار داشته باشند. در حکومت دموکراسی، به آزادی عقیده و رفتار شخصی شدیدأ احترام گذاشته میشود . مهاتما گاندی
۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه
سخنان خنده دار خميني
ما امیدواریم که ایران اولین کشوری باشد که کوچکترین فرد ایرانی بتواند آزادانه و بدون وجود کمترین خطری ، به بالاترین مقام حکومتی انتقاد کند و از او در مورد اعمالش توضیح بخواهد .
صحیفه امام ، ج 5 ، ص 499
تبلیغ ضحاک، آنهم از این نوع!!!
درود بر همه ایرانیان آزادیخواه...
دین، بهترین وسیله برای ساکت نگه داشتن عوام است. ناپلئون بناپارت .
از زمانیکه علی خامنه ای، جایگاه ولی امر مطلق حکومت اسلامی را بدست گرفت، تبلیغ ایشان برای مردم جزء اصلی ترین طرح های او و حامیانش بود. در بعضی از این سالها این تبلیغات شدت میگرفت و در بعضی مواقع از شدت آن کاسته میشد. میتوان از شدت این تبلیغات، به پخش مکرر سخنان ایشان درپی اعتراضات دانشجویی سال 78 اشاره کرد که میتوانست احساسات عده ای از مردم را جریحه دار کند. از جمله؛ " اگر عکس مرا پاره کردند.... " و درپی این جمله، آنهایی که در بیت او جمع شده بودند به گریه و زاری میپرداختند.
این حرکت تا قبل از سال 84، روند معمول و شدت و ضعفی داشت. از این سال به بعد سطح این شدت و ضعف، ارتقاء پیدا کرد تا اینکه رسیدیم به سال 88 و انتخابات نمایشی 22 خرداد. در خرداد 88 و پس از خطبه های نمازجمعه در هفته بعد از انتخابات نمایشی و دستور ایشان مبنی بر سرکوب اعتراضات و هتک حرمت حقوق اولیه مردم، این تبلیغات رنگ و بوی دیگری پیدا کرد.
متأسفانه هنوز دادگاه مستقلی تشکیل نشده، ولی در اذهان بسیاری از مردم ایران و جهان، علی خامنه ای(در جایگاه ولایت) و سپاه پاسداران ، مجرم اصلی جنایتهای بزرگی از قبیل قتل عام،سرکوب،ضرب و شتم،شکنجه،تجاوز و تحقیر هموطنانمان در سالیان گذشته و بخصوص درپی این خطبه ها محسوب میشوند.
این موضوع برای او و هوادارانش کاملا روشن بود. پس تصمیم محکمی گرفته شد و آن اینکه، با شدت دادن تبلیغات، هم از لحاظ کیفیت و محتوا و هم از لحاظ کمیت و مقدار آن، سعی کنند تا آنچه را که مردم با دلایل محکم به آن رسیده بودند و برایشان ثابت شده بود، اشتباه جلوه داده و تغییر دهند.
این شدت عمل، تقریبأ از اوایل امسال مشهود بود که به چند نوع از آن اشاره میکنیم :
- یک نوع این است که بیلبوردهایی را میبینیم که در آن، علی خامنه ای، در حالت سجده و نیایش و اظهار عجز و بندگی به درگاه خداوند، به نمایش گذاشته شده است. و یا در نماز عیدفطر، گریه های ایشان در نماز را میبینیم که حتی دوربین تلویزیون اشکهای جاری از صورت این مظلوم عالم!! را آنچنان به نمایش میگذارد که دل سنگ را آب میکند.
این نوع تبلیغات برای تغییر ذهنیت آن عده از مردمی است که مذهبی اند و به جرگه مخالفان حکومت پبوسته اند. میخواهند به این عده بقبولانند که فردی اینچنین مومن و متقی و پاک و معصوم، امکان ندارد که آمر و مجرم اصلی اینگونه جنایت ها باشد.
- نوع دیگر اینکه ترتیبی میدهند که علی خامنه ای، ملاقاتهای به اصطلاح مردمی!! بیشتری داشته باشند . و در تلویزیون نشان میدهند مردم با شور و شوق فراوان در این دیدارها شرکت میکنند و از دیدار مولایشان اشک شوق میریزند . و مولا، با رهنمودها و منویات خود، آنها را در مسیر درست سعادت رهنمون میکنند . در این نوع ملاقاتها، سعی بر این است اینگونه نشان داده شود که از قشرهای مختلفی از جمله هنرمندان، استادان دانشگاه و دانشجویان و... در این دیدارها حضور میابند. طرح هرنوع سوالی از آقا، آزاد است و ایشان با کمال میل و علاقه پاسخگو هستند. از سوالهای مطرح شده و تجربیات گذشته به روشنی معلوم است که شرکت کنندگان در این ملاقات ها، جماعتی از منتخبین درگاه و تعلیم دیده هستند.
این نوع تبلیغات برای تغییر ذهنیت و در نهایت عملکرد قشر روشنفکر، دانشجو و از این قبیل است.
- سید خراسانی، نوع دیگری از تبلیغ جنسی بنام علی خامنه ای است که مسلمأ از راهکارهای مطرح شده توسط مصباح یزدی است. مهدی موعود، بخصوص طبق گفته ها و روایات شیعیان، فردی است که قرار است روزی روزگاری، از طرف خداوند در بین مردم ظاهر شود و حق مطلب را ادا کرده و عدالت را در همه موارد به اجراگذاشته و کامل کند. و سید خراسانی فردی است که در این امر او را یاری میکند و وجود او، از نشانه های نزدیکی این ظهور است.
مشهدی! علی خامنه ای، همان سیدخراسانی به مردم تلقین و معرفی میشود و اینگونه ترویج میکنند که او دست راست مهدی موعود است، از برگزیدگان خدا و ولی مطلق زمانه است. حتی در برخی سخنان، شخص آقای خامنه ای، همان موعودی معرفی میشود که معتقدان سالهاست که منتظر ظهور او هستند و از این شخص غافل مانده اند. او مقدس است و چهره ای نورانی برگرفته از نور خدا دارد و مثلأ، چفیه ای که بر گردن انداخته، بدست هرکس برسد مایه خیر و برکت و سعادت و عاقبت به خیری است.
این نوع از تبلیغات، در عین اینکه مذهبیون را در بر میگیرد، آنهایی که در این بین هنوز تصمیم خودرا نگرفته اند و نیز آنهایی که در تلاطم سختیهای زندگی در حال غرق شدن اند و به دنبال نجات دهنده ای میگردند را هم در بر میگیرد.
- نوعی دیگر، هنگام سفرهای او به شهرهای مختلف کشورمان صورت میگیرد. در این نوع هم، تصاویری از مردمی را میبینیم که با اشتیاق فراوان برای استقبال آمده اند. مثلأ همینکه اینروزها شاهد آن هستیم، سفر خامنه ای به شهر قم است که مردم برای رسیدن او لحظه شماری میکنند و حسب نظر تصمیم گیرندگان،به حتم که بی نظیر و تاریخی است و این بی نظیر و تاریخی بودن، روزها و ساعتها در صداوسیما به بحث گذاشته میشود.
گذشته از اینکه از آرشیو تصویر سفرهای قبلی او،در پخش استفاده میشود، ولی شواهد حکایت از آن دارد که بسیاری از افراد سپاه و بسیج از سراسر کشور،به مانند 22 بهمن 88 ، در گرم جلوه دادن این استقبال نقش قابل قبولی داشته اند. چند روز پیش، سایت پارس دیلی نیوز، در خبری از منبع موثق درون حکومت نقل کرده بود که سپاه قدس و طرفداران آخوند صدر در قم، نقش مهمی در طراحی و به اجراگذاشتن پروژه استقبال ایفا کرده اند و دیگر اینکه تعداد استقبال کنندگان از نوع مردمی ناآگاه و ساده دل، بسیار کمتر از سفر قبلی ایشان به قم بوده است. حتی از طرف مراجع تقلید ساکن شهر قم.
از اینگونه تبلیغات برای نشان دادن چهره ای محبوب از ایشان استفاده میشود و دیگر اینکه بگویند آن ذهنیتی که در ابتدا گفته شد، یعنی مجرم اصلی جنایتهای بیشمار علیه مردم، اصلأ وجود خارجی ندارد و ساخته و پرداخته " دشمن " است.
در تمامی موارد ارائه شده، که سعی میشود به بهترین نحو ممکن به اجرا گذاشته شده و نمایش داده شود، آقای علی خامنه ای، اول شخص محبوب دلهای مسلمین و مردم، ولی امر مسلمین جهان، مرجع والای مقلدان دینی، و خلاصه کلام حتی بالاتر از مهدی موعود، و مهمترین و بهترین نعمت بخصوص برای مردم ایران و بطور کلی برای جهانیان معرفی میشود.
و در آخر، یک خبر بد و یک انتقاد به عملکرد آقایان :
*. خبر ناراحت کننده ای که برای علی خامنه ای و سپاه تحت امرش دارم، اینست که تمامی این زحمات و مبالغ بسیاری که از جیب مردم ایران برای او خرج شده، بی فایده بوده. طبق آمار میدانی، که ما در برخوردهای روزانه و اماکن عمومی مختلف گرفته ایم، دیده ایم و شنیده ایم، حکایت از آن دارد که مردم ایران دیگر از یک سوراخ، دوبار گزیده نمیشوند.
*. انتقادی از آقای ضرغامی، منسوب ولی مطلق زمانه برای امر ریاست صداوسیمای ضد ملی و ضد ایرانی دارم و آن اینکه در پیامهای بازرگانی که از این رسانه برای کالاها و خدمات مختلف پخش میشود، صد افسوس که جای تبلیغ این جنس خالی است. پیامهای بازرگانی که بین پخش سریالها و فیلمهای سینمایی دیده میشود، بهترین مکان برای تبلیغ آقای علی خامنه ای، سید خراسانی، نائب امام زمان (مهدی موعود)، ولی امر مسلمین جهان و ... است. من تعجب میکنم چرا مسئولان این برنامه بسیار مهم، این فضا را فراموش کرده اند!!!
۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه
مدلي از جنس ايراني
دو روز پیش که در صف یکی از خودپردازهای بسیار شلوغ این مملکت برای گرفتن پول ایستاده بودم، به پسری که پشت من ایستاده بود،گفتم: چرا مردم اینهمه بدبختی را تحمل میکنند؟،در حالیکه میتونن بعد از مدتی سختی به زندگی راحتی، دست پیدا کنند. در جوابم گفت:"میکشن بابا، مگه نمیبینی چقدر بی رحمن" .
گفتم پس الان داری زندگی میکنی،در حالیکه نمیدونی فقط زنده ای. گفتم حاضرم بمیرم ولی این ننگ تحمل نکنم و بقولی روی سنگ قبرم ننویسنند که مربوط به این سالها ام، چرا که آیندگان، به ما جز تف و لعنت ، هیچی نمیگن .
۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه
دیکتاتور، و گذار ما مردم
درود بر همه آزادیخواهان و دلسوزان ایران ...
روزها و شبها را در میهن عزیزمان ایران، به سختی و خوشی، شادی و ناکامی میگذرانیم. بدون معطلی میریم به سراغ مطلب اصلی. در خیابانهای شهرمان که قدم میزنیم، افراد و موقعیت های گوناگونی از کنارمان میگذرند. با چهره های متفاوت، افکار و عقاید متفاوت، با وضعیت مالی متفاوت و به زعم آن، افکار و عقاید و آرمانهای متفاوت تر! گذار زمانی و مکانی متفاوتی برای همه ما از صبح تا شب اتفاق میافتد که در اینجا میخواهیم به واکنش امان در قبال آن بپردازیم. کمی به این گذار و چند و چون آن بطور خلاصه بپردازیم و ببینیم که در پس این گذار و افراد ، عکس العمل چگونه است و عقل و وجدان چگونه ثمر داده است . از اینجا شروع میکنیم :
گاهی میگذریم از کنار : افرادی که سر در سطل آشغال فروبرده اند، سطل آشغالهای جعبه مانندی که به لطف شهرداری محترم در گوشه و کنار شهرمان قراردارند ، یا بطور کامل در سطل آشغال (آشغالدونی) زندگی میکنند، گاه گداری سرکی از آن بیرون میکشند (که این حرکت نیز بنوبه خود لبخندی برلبان عده ای از رهگذران مینشاند). گاهی از کنار افرادی میگذریم که در این گذر ، عطر خوشی به مشام ما میرسد، که آنهم به نوبه خود، احساس خوبی میتواند به ما بدهد، به مانند آن لبخند !
گاهی هم در این گذار، نسیمی به ما میخورد، بله، در گذر اتوموبیلهای مدل بالا، راک یا لایت، که میتواند مارا نیز با خود ببرد ،به کجا، به رویاهایمان ...
گاهی هم این گذار ، زمانی بطول میکشد، و آن،وقتی است که قرار است آدامسی، فالی، بیسکوییتی یا شاخه گلی بخریم، گاهی هم بی آنکه چیزی بخریم، پولی میدهیم و یا لقمه نانی، در پس التماس های انسانی گرسنه .
بعضی وقتها هم در گذری؛ مطلبی، یادداشتی و درد دلی، توجه ما را به خود جلب میکند، که خوب، بعضی را به تفکر درآن و بعضی را به بیخیالی نسبت به آن ، وادار میکند .
گاهی در این گذر روزمره، مجبوریم از کنار کسانی بگذریم که مثلا، در مقابل مکانی تجمع کرده اند، برای بعضی از ما، دلیل تجمع آنها اصلا مهم نیست، و فقط ناچاریم که ببینیم و بگذریم. ولی برای بعضی آنقدر مهم است که حتی به چرایی بالابردن پیراهنی خونین در دست، و نه به چرایی خونین بودن پیراهن، هم فکر میکنند، آری ، آنها متفکرند و تحلیلگر و مسئولیت شخصی را شناخته اند . وبعضی هم به یاری و همراهی آنها میشتابند. بله .
گاهی ، از کنار انسانی، خمیده در گوشه ای، میگذریم. با انگشتانی که به بازی مشغولند، مربوط است به جوانی حداکثر بیست ساله. که این بازی، قرار است او را به عرش ببرد، آنجا که بعضی میگویند خدا هست و میبیند. میگویند که هزاران سال پیش هم کسی به عرش رفته، به همان حوالی ها، خیلی جاها جریانش نوشته شده، خیلی ها در عمق اعتقادشان، باورش دارند، خیلی ها را وادار کرده اند که باورش کنند و در هیچ موردی، نطق هم نکشند، حتی سوالی هم نکنند، چه رسد به شک و گمان. اما خیلی ها تمام فکر و ذکرشان اینست که چه کنند که داستان این انگشتان و به عرش رفتن، اصلا نوشته نشود، نخوانند، نفهمند.
و حالا در پایان این گذار کوتاه، ........ حالا که دست در زیر چانه هایمان گذاشته ایم و به این گذر و روزمرگی فکرمیکنیم، آنچه که در پس افکارمان و در پایانش، نقش میبندد، به چه چیز وادارمان میکند، بخندیم ؟، گریه کنیم ؟ و شاید هم با خیال آسوده، میخوابیم .؟؟؟
در جایی نوشته بودند که بگذاریم و بگذریم. ولی ما، انسان ، که گوهری ارزشمند در درونش دارد، که هیچ موجودی ندارد، وقتی گوهر وجودی ما، به ما نگاه میکند، در جوابش چه داریم که عرضه کنیم ؟. برفرض که در همه گذرها، خندیدیم و گذشتیم، ولی آن گوهر، که ما میگوییم، عقل و شناخت و وجدان بشری است ، نمیگذارد که بگذریم، اگر داشته باشیم .... اگر انسان باشیم.
پس آنها که از غم ما، شادند، آنها که 32 سال از عمر ما را خوردند، با افکار و عقاید نابخردانه،خودشان را همان خدا معرفی کردند و همه چیزمان را گرفتند، خرسند مباشید که شادی اتان کوتاه است و از جهل و شاید سیاستتان. و آنزمان که بفهمید، و نوبت به حکم مردم برسد، شما هم گریه خواهید کرد. تاسف خواهید خورد از سوء استفاده از سادگی بزرگترهای ما، و فکر ما را نمیکردید که میاییم و دیوار جهل و ناآگاهی را که بدور ایران کشیده اید، ویران خواهیم کرد و باز از نو خواهیم ساخت، البته با درایت جمعی.
و آنها که بیعار نشسته اند، با عقل و وجدان و مسئولیت شخصی، چه میکنید ،؟؟ که امیدوارم دیر نشده باشد. چراکه بتوانیم برخیزیم و کاری کنیم .
بادبادک های آزادی
بینندگان:خواهش می کنم بخوانید و اطلاع رسانی کنید
دیانا در بخش نظرات سایت نوشت:سلام بروبچه ها سلام دليران,شيران, من نظري داشتم اميدوارم سروران وتهيه کنندگان اين سایت اين مطلب را درصفحه اصلي بگذارند . اگر بيائيم27 خرداد بادکنک هائي تهيه کنيم وبر روي آن شعار مرگ بر ديکتاتور و مرگ بر خامنه ای بنويسيم وبا گاز آنرا پر کنيم و از حيات ها پشت بام ها پنجره ها در يک ساعت مشخص مثلآ 4 بعدازظهر روز جمعه 27 خرداد. توجه کنيد سر ساعت هوا کنيد و قبلآ خبرگزاري ها را اطلاع رساني کنيم باور کنيد بيش از 80 ميليون بادکنک با شعار مرگ بر خامنه ائي روزها بر فراز آسمان خواهد بود. وبراي دنيا ثابت خواهد شد که اين اشغال گران چقدر منفور ايرانيان ميباشند .اين کار میتواند شيوه بيخطر و موفقيت آميزي باشد. بيائيد با ابتکار نو و ديدني به هدف برسيم من مطمئنم روزها اين قوم وحشي بسيجي و پاسداران بايد براي نابود کردن اين بادکنک ها یا بادبادک ها با آنان در جنگ باشند تا آنها را از بين ببرند. ولي در ساعت مشخص, تصور کنيد آسمان ايران پر از شعار مرگ بر خامنه ای و دیکتاتوری ...
اميدواریم این کار انجام بگيرد. مطمئنم در دنيا براي اعتراض بي سابقه است. حتي ميتوانيم اسم جانباختگان راه آزادي را هم با ماژيک هاي مخصوص بر روي آنها بنويسيم . به اميد آزادي ايران
از پارس دیلی نیوز
خمینی، تباه کننده اخلاق و معنویت و دشمن ملیت و فرهنگ ملی ایرانیان
کوروش از تهران:در آستانه سالگرد مرگ خمینی باید دید هدف های واقعی او از تاسیس جمهوری اسلامی چه بود. آیا خمینی می خواست یک حکومت مذهبی و اخلاق گرا تاسیس کند؟ آیا او به دنبال برقراری خلافت اسلامی بود؟ آیا هدف خمینی از مبارزه با نظام پهلوی حفظ منافع ایران بود؟
پاسخ به هریک از این پرسش ها زمینه متفاوتی از بحث را ایجاد می کند. مهم ترین زیانی که خمینی به صحنه سیاسی در ایران وارد ساخت «پیمان شکنی» او بود. همین پیمان شکنی و خلف وعده های خمینی و یارانش بود که بحران «اعتماد» را در جامعه امروز پدید آورد و تداوم این «بی اخلاقی» در روش جانشینان خمینی آشکار است.
خمینی یک فرد ضدملی و ضداخلاق بود و از دین اسلام و نام خدا به صورت کاملا ابزاری و گزینشی سوء استفاده کرد. ادبیات سیاسی خمینی ملمو از تهمت، توهین، بی نزاکتی، تندخویی و رعایت ننمودن اخلاق بود. خمینی از همان آغاز تبلیغاتش علیه شاه از دروغ و اغراق و سخنان بدون سند به عنوان یک روش استفاده کرد.
خمینی تمامی طرفداران اسلام سنتی را که به راه و روش حکومت اسلامی و ولایت فقیه او اعتقاد نداشتند، آخوندهای درباری و مقدس مآبان و طرفداران «اسلام آمریکایی» لقب داد. در واقع منظور خمینی از متحجرین کسانی بود که باور داشتند اسلام به عنوان یک دین نباید به صورت عریان وارد عرصه حکومتی گردد چرا که این موضوع، همان گونه که از جمله تجربه جمهوری اسلامی نشان می دهد، باعث بی آبرو شدن دینداران، لکه دار شدن اعتقادات مردم و در نهایت تضعیف جایگاه دین در اجتماع می شود. پرچمدار بزرگ این مخالفت کاظم شریعتمداری بود که از همان ابتدا تاسیس جمهوری اسلامی را به زیان دین می دانست که پس از سی و دو سال درست بودن نظر کاظم شریعتمداری در این مورد اثبات شده است.
خمینی با بی اخلاقی محض، تمام مخالفان خود و نظریه ولایت فقیه را دشمنان سوگند خورده اسلام لقب داد و رسما اعلام نمود مخالفت با ولایت فقیه کفر است1 در حالی که ولایت فقیه از منظر درون دینی هم یک نظریه کم اعتبار و دارای اشکالات متعدد فقهی است و حتا مستندات کافی شرعی هم ندارد.
در حالی که خمینی با تکیه بر مردم ایران و روی شانه های آنان به قدرت رسید از دشمنان سرسخت ملیت و فرهنگ ملی ایران بود. او در اظهاراتی سخیف درباره ملی گرایی چنین ابراز داشت: «آنهايي كه مي گويند ما مليت را مي خواهيم احيا بكنيم، آنها مقابل اسلام ايستاده اند، اسلام آمده است كه اين حرف هاي نامربوط را از بين ببرد، افراد ملي به درد ما نمي خورند، افراد مسلم به درد ما مي خورند. اسلام با مليت مخالف است، معني مليت اين است ما ملت را مي خواهيم و مليت را مي خواهيم و اسلام را نمي خواهيم، ملي گرايي كفر است»2 این سخنان بازتاب دهنده اوج بیزاری خمینی از ایران و ایرانی است. کارنامه عملی خمینی در ادامه دادن جنگ با عراق و کشتارها و سرکوب های دهه 60 به وضوح نشان می دهد هدف اصلی خمینی از بین بردن تکثر و تنوع سیاسی و فرهنگی در ایران و حاکم نمودن نظریه عقب افتاده و قرون وسطایی ولایت فقیه بر ایرانیان بود. جان انسان از نظر خمینی در مقابل ایدئولوژی حکومت کمترین ارزشی نداشت. از نظر خمینی حفظ قدرت حتا بر نماز و روزه و حج و زکات ارجحیت دارد.
در حالی که خمینی در تمام دوران پهلوی «اعتراض» را حق مردم می دانست به محض این که خودش به قدرت رسید هرگونه اعتراض را «توطئه» و «دسیسه» نامید و مخالفان را «دشمنان دین»، «محاربین» و «ایادی آمریکا» نامید.
درآموزه های خرد مزداییِ ایران، عصاره و جانمایه آموزه ها «پیمان» است و ایزد میترا (مهر) در اوستا ایزد نگهبان پیمان می باشد. عهدشکنی در این آیین موجب آشفتگی نظم کیهانی و «ویران شدن» سراسر کشور می شود3 به نظر می رسد این آموزه باستانی دقیقا دلایل اخلاقی وضعیت امروز ایران را تشریح می کند. خمینی با دروغ گویی و برقراری یک نظام استبدادی یکی از ارکان ویرانی و آشفتگی میهن ما گشت و پس از سی و دو سال از تاسیس چنین نظامی، کشور درگیر بحران های متعدد اقتصادی، سیاسی، مذهبی، اخلاقی، قومی و اجتماعی است.
ولایت فقیه مورد نظر خمینی نه تنها کمکی به دیانت و معنویت جامعه ایرانی نکرد بلکه بسیاری از جامعه شناسان و متخصصان علم حقوق معتقدند جامعه ایران نسبت به سی سال پیش به مراتب خشن تر، بی اخلاق تر و بی بند وبارتر گشته است. خمینی با سوء استفاده مداوم از معتقدات مذهبی، ضربات ویران کننده ای به پدیده دین در ایران معاصر وارد آورد.
البته جا دارد به گزاف گویی اخیر حسن خمینی که سعی می کند خود را اصلاح گرا و مترقی معرفی کند هم پرداخته شود. حسن خمینی در آخرین اظهارات تملق آمیز و مغشوش خود، خمینی را فراتر از یک شخص معرفی کرده و این طور سخن گفته: «امام راحل يكي از مظاهر لطف خدا و تحقق وعده الهي بود. تكريم و بزرگداشت امام خميني بزرگداشت شخص نيست بلكه بزرگداشت يكي از جلوه هاي خداوند است»4 این گزاف گویی ها درباره فردی که کارنامه ای پر از خونریزی و جنایت و اشتباه دارد آخرین نمونه پروژه بت سازی از خمینی است که از سوی نوه او صورت می گیرد. باید با شفافیت به مردم گفت بین اصلاح طلبان حکومتی و طرفدار خمینی با نظامیان اقتدارگرا و طرفدار خامنه ای تفاوت «ماهوی و بنیادی» وجود ندارد. هر دو خواهان استمرار ولایت فقیه و حفظ میراث خمینی هستند.
حکومت خمینی نه تحقق لطف خدا بلکه سرآغاز انحطاط جامعه ایرانی بود. حکومتی که خمینی موسس آن بود نه تنها برای ایران افتخار و عظمتی به ارمغان نیاورد بلکه به اعتقادات مذهبی و معنویت هم لطمات جبران ناپذیری وارد ساخت. نظریه ولایت فقیه، ملت ایران را در ردیف «اطفال و دیوانگان» قرار می دهد که نیاز به قیم دارند. ولایت فقیه حاکمیت استبدادی و خودکامه یک فرد غیرمنتخب است که با زور و اجبار به ملت ایران تحمیل شده است.
......
زیرنویس:
1-این دو فقره از نظرات خمینی راجع به مخالفین است:«آنکه مکتبی را مسخره میکند، اسلام را مسخره میکند، اگر متعمد باشد، مرتد فطری است زنش برایش حرام است،مالش هم باید به ورثه داده شود، خودش هم باید مقتول شود» و یا «مخالفت با ولایت فقیه، تکذیب ائمه و اسلام است». صحیفه نور،ج14، ص376 وصحیفه نور،جلد9، صفحه171، هر دو نظر بازتاب دهنده روحیه خشونت طلبی و دیکتاتورمنشی خمینی است.
2-بيانات آيت الله خميني به مناسبت روز جهاني قدس، صحيفه نور ، ج 2، 15/5/59 ، صص 275 ، 274
3-مهریشت، بخش 2
4- سخنرانی حجت الاسلام حسن خمینی ،4 خرداد 90،ایرنا
کوروش ازتهران
برگرفته از سایت پارس دیلی نیوز
بینندگان، رژیم خونخوار در هراس و وحشت بسر می برد
سخنان رهبر وحشت زده رژیم را با دقت گوش کردم ودیدم. جمله به جمله حرفهای این مرد خونخوار هراس بود وهراس. این آقا که در میان حدود ده هزار نفر از الله اکبر گویان جمع آوری شده سخن میراند از حرکت اعتراضی همه ملتهای منطقه بارها یاد کرد ولی محض رضای خدا یکبار هم از وضعیتی که شریک آستراتژیک او در منطقه یعنی بشار اسد با آن روبروست حرفی بمیان نیاورد. گوئی فکر میکند که در عصر حجر بسر میبرد ومیتواند اتفاقات سوریه را مخفی نگهدارد.
باید ترس را کنار بگذاریم و با درس گرفتن از مردم سوریه با حضوری مستمر و جانانه و در صورت امکان پاسخ مشت با مشت رژیم را وادار بعقب نشینی کنیم. یادتان هست که پاسدار همدانی در مورد حضور گسترده مردم در تهران چه گفته بود؟؟ گفته بود اگر جمعیت در حد میلیونی بخیابان ها بیایند ما یارای استقامت نخواهیم داشت. عزیزان می بینید چگونه سرداران هراس آفرین بر ناتوانی خودشان اذعان دارند؟
اگر مردم به این واقعیت برسند که حضور 5 میلیون ایرانی در سه روز متوالی میتواند دودمان همین نظام خوف آفرین را بر باد بدهد بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد. تازمانیکه از کشته شدن هاله سحابی -یا ندا ویا سهراب و اشکان وکیانوش و عزیزان از دست رفته در هراس بسر ببریم منتظر نباشید که دیگران بیایند ومن وشما خوشه چین خون دیگران باشیم.
بسیاری از تغییر هراس دارند. غافل ازاینکه تنها راه حل برون رفت از چنین وضعیت ناهنجار وسرشار از فسار وتباهی اینست که مردم بپذیرند تنها راه برون رفت از این سیه روزی ملی تغییر است و تغییر است وتغییر. که باید هزینه آنرا نیز بپردازیم
باور کنید نظام ولایت مطلقه با همه تبلیغاتی که در زمینه امنیت پایدار میکند. حتی یکساعت خواب خوش ندارد.
ملت ایران باید برای روز 22 خرداد خود را برای یک حرکت طوفنده وبنیان کن ومقابله جویانه آماده نماید. بدون اینکه کسی بگوید چه بکنید یا چه نکنید. آنچه برای ما ملت باید مهم باشد فروریزی این حکومت است که اولین گام آن باید درشعار زندانیان سیاسی آزاد باید گردند باید تبلور یابد. منتظ هستیم تا ببینیم که آقای امیر ارجمند ویاران ناشناس و پشت پرده او برای برپائی یک حرکت اعتراضی مستمر وغیر قابل توقف چیست ومیخواهند چه بکنند؟
نوشته و ارسال از نسل سوخته
بر گرفته از سایت پارس دیلی نیوز
۱۳۹۰ خرداد ۹, دوشنبه
فرقه نوظهور و شیعه
چند وقتی است که در برنامه های تلویزیون رژیم اسلامی حاکم بر ایران, به موضوعاتی چون فرقه های نوظهور, فرقه های شیطان پرستی و ... پرداخته میشود .
ما در اینجا نمیخواهیم به جزئیات این عقاید یا به قول برادران سپاهی, فرقه های نوظهور بپردازیم. بلکه میخواهیم این را بپرسیم که مذهب شیعه, که معتقدانی دارد و در روزگاران بسیار قدیم, تازه پا به عرصه وجود گذاشت, در آنزمان یک عقیده, مکتب, فرقه نوظهور محسوب نمیشد ؟
مشکل حاکمیت فاسد اسلامی که بر اساس اصول ضد بشری شیعه شکل گرفته, با تازگی یا قدیمی بودن مرام ها و عقاید و فرقه ها نیست؛ بلکه مشکل اصلی از نبود آزادی عقیده در مذهب شیعه و رژیم جمهوری اسلامی سرچشمه میگیرد . رژیم به این اصل پی برده که دیگر افکار و عقاید شیعه که از رسانه های مختلف, به اذهان عمومی وارد میکرد, کارایی خود را از دست داده و برای انسانهای قرن بیست و یکم, چیز بدرد بخوری ندارد. به همین دلیل وقتی گرایش مردم ایران را به دین یا عقاید دیگری مثل زرتشت یا مسیحیت میبیند, که به نظر ما, آنهم نوعی مبارزه با رژیم محسوب میشود, با خطرناک جلوه دادن اینگونه رفتارها و فریبکارانه خواندن آنها, سعی در تخریب این مذاهب و فرقه ها دارد که تلاش این برادران, به جایی نرسیده و نخواهد رسید .
چرا که دیگر عمر جمهوری اسلامی پایان یافته است .
۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه
تحريم استفاده از سرويس sms يا پيام كوتاه ايرانسل، همراه اول و تاليا
او گفت كه از خرداد سال 88 به اين طرف و پس ازتقلب گسترده در به اصطلاح انتخابات حكومت فاسد جمهوري اسلامي و حق خوري مردم كه به نظرش تا اون موقع سابقه نداشته، به هيچ عنوان از سرويس پيام كوتاه هيچكدوم از اپراتورها در ايران، استفاده نميكنه و خودش اون رو تحريم كرده .
من به نوبه خودم اين حركت رو تحسين كردم و قول دادم كه حتمن اونرو در وبلاگ بصورت يك پيشنهاد ارائه بدم . از همه خوانندگان اين مطلب تقاضا دارم كه به اين حركت بپيوندند .
استفاده نكردن از سرويس پيام كوتاه كه جزئي از ارزش افزده يك سيستم مخابراتيه و بايد رايگان باشه ، ضربه بسيار بزرگي به درآمدهاي سپاه خونخوار وارد ميكنه . اميدوارم كه اين كار رو انجام بديد . ممنون .
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۶, دوشنبه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۵, یکشنبه
سيزده به در در صحراي كربلا
طبيعت سرانجام پيروز شد و مرا هم پس از نيمروز سيزده فرودين به بيرون از خانه كشاند . آواز گنجشك هاي بازيگوش انگار مي گفت كه نمي شود در خانه بنشيني و مردم را نديده درباره شان داوري كني . براي پرداختن به مسايل جامعه بايد گاهي به ميان مردم رفت . وگرنه چه بسا خيال بر واقعيت چيره شود .
از خانه زدم بيرون . آفتاب بهاري « مشت محكمي » به دهان مستكبران اسلامي زده و به مردم فرصت داده بود كه نحسي سيزده را به گردن طبيعت اسلام ديده بياويزند و به هر روي ، ساعاتي را بي دلواپسي در كنار عزيزان به سر برند .
شايد آن هايي كه سالهاست خاك ميهن را نديده اند ، نمي دانند سرزمين آفتابي مان چگونه به دست نابخردان اسلامي رو به تباهي رفته است . درخت ها را بريده و بريده و بريده اند و به جايش در برخي خيابان ها – در شهرهاي بزرگ البته - فضاهايي سبز ساخته اند كه بر آن نام بوستان نهاده اند . بوستان هايي با چند متر چمن كچلي دار و چند درخت پاكوتاه و يك آبنماي تقريبا هميشه بي آب . اين همه ي هنر شهرداران اين رژيم سياه انديش بوده است . تازه اين ها همه براي ادا در آوردن و نمايش مملكت داري است و نه احترام به حقوق شهروندان .
در درازاي سي و دو سال « وحشت بزرگ » سردمداران اين رژيم نتوانستند – و نخواستند - حتا يك پارك به بزرگي پارك شاهنشاهي سابق – ملت كنوني در تهران – بسازنند كه تازه آن هم در برابر پارك هاي كشورهاي توسعه يافته به يك فضاي سبز مي ماند . بماند كه همان پارك را هم دارند نرمك نرمك تكه پاره مي كنند و به بهانه ساخت سينما و مراكز خريد و غيره ، آماده ساختن برج هاي آنچناني مي سازند . اصلا چه سود كه بسازند . چرا كه با تاريك شدن هوا ديگر نمي شود پاي به درون آن پارك ها نهاد . زير هر درخت معتادي كز كرده و ...
اي بابا ؛ داشتم از نوروز مي گفتم و سيزده به در . چه شد كه سر از صحراي كربلا در آوردم ؟
بگذريم .
رفتم تا گشتي در خيابان ها بزنم . در « بوستان » ها جاي گام زدن نبود . جاي به جاي بساط « سيزده » پهن بود و بهار چشم نوازي ها مي كرد. چه نيرويي دارد اين آيين نوروز ! هزاره ها و سده ها دوام آورده و كسي را مجال ناديده انگاري اش نداده است . مي آيد و مي گويد : « نُو شو و نو بينديش ؛ تا نيستي نماند ، تا مرگ بميرد ! »
پياده شدم و رفتم تا بوها و رنگ ها را مزمزه كنم ؛ بوي شويد تازه باقالا پلو از يك سو و بوي نعنا داغ آماده شده براي آش رشته از سوي ديگر . شده بودم گربه والت ديسني . همان كه مست مي شد و شايد هنوز هم مي شود از بوي خوراك . بوهايي كه در فضا مي چرخد و گربه خوابيده در يك گوشه را چون مرتاضان در هوا به پرواز در مي آورد : « هوووم ، چه عطري ! »
بازي كودكان و خنده هاشان ، يكوري افتادن برخي از مردان بر روي زيرانداز و چرت زدن هاي بريده بريده شان ، دست هاي هميشه در كار زنان و چيدن بساط ناهارشان ، همه و همه برايم ديدني و دلنشين بود . از همه جالب تر ولي دست هايي بود كه در كار گره زدن سبزه ، شتابزده ولي اميدوار ، آني از تكاپو باز نمي ايستادند .
مردي دو شاخه بلند درختي را كه هنوز كامل از خواب زمستاني بيدار نشده بود ، گرفته و مي گفت كه كارش از سبزه گذشته و بايد كُنده ها به هم بپيچاند تا « فرجي حاصل شود » . چند زن هم مي خنديدند و به دختران جواني كه همراهشان بودند ، مي گفتند « سبزه بي سبزه . باباهاتون را ببينيد . مثلا اومديم سيزده به در . همه اش وِلو اَند روي زمين . سبزه خيلي كه زور بزنه ، چند تا مثل اينا نصيبتون ميكنه » . دو زن ميانسال هم كه پيرامون را مي پاييدند ، دست به ميان سبزه ها فرو برده بودند . پچ پچي داشتند با هم كه نتوانستم بدانم چيست . ولي يكي شان مي گفت « دنيا را چه ديدي . شايد هم شد » !
زن چادر سياه ديگري هم همراه با دختر ده دوازده ساله اش در پي حل مشكل با گره زدن بر سبزه بود . مرا كه ديد ، خنديد . گفت « نمي زنيد ؟» گفتم « اين زدن كارساز نيست . بايد جوري زد كه ريشه شون كنده شه ! » . گويا از سخنم سر درنياورد كه روي از من گرداند و سر در كار خود شد .
تا رسيدن به خانه ذهنم دمي آرام نگرفت . شب گذشته ، در گشت و گذار تلويزيوني دو برنامه در دو كانال ديده بودم كه با ديدني هاي امروز در هم مي آميخت و مرا آشفته مي كرد . يكي از آن ها مربوط به بخش خبري تركيه بود . بد نيست به آن ها اشاره كنم .
رجب طيب اردوغان – نخست وزير اسلامگراي تركيه – با توجه به نزديك شدن به دوران انتخابات آينده ، فشار بر مخالفان خود را دو چندان كرده و بگير و ببند هاي بسياري به راه انداخته است . حتا مي توان گفت اين فشارها اخيرا بر روزنامه نگاران و نويسندگان ترك صد چندان شده است . از جمله اين كه او اخيرا دستور بازداشت نويسنده / روزنامه نگاري را داد كه كتابي را آماده چاپ مي كرد . اين ظاهرا در تاريخ تركيه – و شايد جهان – بي سابقه بوده است كه كتابي كه هنوز چاپ و منتشر نشده ، توقيف شود . از ياد نبريم كه در تركيه مثلا يك حكومت لائيك سركار است و آزادي بيان و قلم وجود دارد . نام اين كتاب « لشگر امام » و به قلم نويسنده اي به نام « احمد شيك » است . موضوع كتاب هم درباره نقش « فتح الله گولن » در اسلامي شدن تدريجي حكومت تركيه است . – درباره فتح الله گولن همين قدر گفته شود كه او را پدرخوانده اسلامگرايان ترك مي دانند و چون سالها پيش به دليل اسلامگرايي افراطي و فعاليت هاي خطرناك از جمله مشاركت در قتل سكولارها در دادگاه هاي آنجا محكوم به حبس سنگين شد ، از آنجا گريخته و هم اكنون در پنسيلوانياي آمريكا مي زيد و از راه دور تركيه را به سمت برقراري يك حكومت ديني سوق مي دهد . اطلاعات بيشتر درباره او را مي توان در سايت ها ديد . بويژه سايت سكولاريسم نو نوشته هاي فراواني را در باره تركيه امروز منتشر و ذخيره كرده است - .
پس از بازداشت نويسنده كتاب « لشگر امام » ، اداره امنيت تركيه دستور امحاي دستنوشته هاي اين نويسنده و همه اسناد مهم متعلق به او را هم داد و از آنجا كه نويسنده زيرك ، پيشتر نسخه اي از آنچه را كه نوشته بود براي برخي دوستان اش فرستاده بود ، ماموران موظف شدند به خانه و محل كار دوستان اين نويسنده رفته و چنانچه سي دي از آن را يافتند توقيف كنند و با بررسي كامپيوتر هاي آنان ، نوشته را از حافظه كامپيوتر پاك نمايند . يكي از محل هايي كه مورد بازرسي سخت قرار گرفت روزنامه « راديكال » ، محل كار اين نويسنده بود . جالب تر آن كه مدير امنيت تركيه اعلام كرد چنانچه كسي كپي آن نوشته را داشته باشد و اعلام نكند ، او را هم شريك جرم نويسنده به شمار خواهند آورد .
همين امر موجب اعتراض روشنفكران ترك و بويژه نويسندگان و روزنامه نگاران تركيه گرديد . تظاهراتي را هم در اين راستا برگزار كردند . ولي جالب ترين واكنش از سوي برخي جوانان بود كه نخست كتاب را از روي اينترنت كپي كردند و پس آنگاه در ميداني در شهر استانبول گرد آمده و هر كدام برگه كپي شده از نوشته – كتاب هنوز چاپ نشده – را در دست گرفته و اعلام كردند كه ما اين كتاب را خوانده ايم !
به اين ترتيب به دولت و بخش امنيتي تركيه فهماندند كه اگر بخواهد دست به بازداشت بزند ناچار است صدها هزار نفر و اگر ادامه دهد ميليون ها نفر را بازداشت كند !
گويا مقامات اسلامگراي تركيه مانند همه اسلامگراهاي جهان فراموش كرده اند كه حتا مردم كشورهاي مسلمان در هزار و چهارصد سال پيش زندگي نمي كنند و در عصر ديجيتال ، نمي توان راه ِ آگاهي از واقعيت را بر روي جست و جوگران بست .
پس از ديدن اين بخش خبري ، سري زدم به يكي از كانالهاي فارسي زبان . يكي از فعالان سياسي كه مبارزه با رژيم حاكم بر ايران را مدتي است از گذر ارائه برنامه با شيوه اي تازه دنبال مي كند ، از صيادان بوشهري سخن مي گفت و اين كه صيادان با افزايش بهاي بنزين ، ديگر نخواهند توانست نيازهاي اقتصادي خانواده خويش را تامين كنند و به اين ترتيب به خانواده يكصد هزار صياد بوشهري آسيب وارد خواهد شد . اين آقاي دكتر مي گفت اگر بشود پنج نفر را به ميان اين صيادان فرستاد تا آن ها را سازمان دهي كنند ، اين ها مي توانند بروند مقابل فرمانداري و حق شان را طلب كنند و ... بقيه ماجرا .
البته اين عبارات نقل به مضمون آورده شد .
من به نيك انديشي اين مبارز احترام مي گذارم . ولي واقعا راه اش اين است ؟
امروز در طول راه از خود مي پرسيدم كه اين بلاي « مكتب انتظار » و « مهدي بيا مهدي بيا » چرا دست از سر ما بر نمي دارد ؟ چرا براي حل مشكل به « سبزه » و اگر نشد به « سفره » پناه مي بريم ؟ چرا نمي توانيم از خردمان بهره بگيريم براي گذر از بغرنجي ها ؟ سي و يكسال ستم و وحشت و مرگ را تاب آورديم و باز هم افتاديم در پي « سبز سيدي » ها ! آخر چه شده كه ما ايراني ها نياز داريم هميشه كسي و كساني از بيرون بيايند و ما را سازماندهي كنند تا برويم و حق مان را طلب كنيم ؟ گره در كجاي فرهنگ و آموزه هاي ماست كه يكصدهزار صياد بوشهري - كه اگر براي هر كدام يك خانواده حداقل چهار پنج نفري را در نظر بگيريم ، شمارشان بيش از پانصد هزار نفر مي شود - نمي توانند بروند در مقابل فرمانداري و بگويند ما نان مي خواهيم ، ما بنزين مي خواهيم ، ما حق مان را مي خواهيم ؟ چرا بايد براي اين يكصدهزار نفر پنج نفر از بيرون بروند و رهنمود بدهند ؟ برخي رفتارها كه تشكيلات نمي خواهد . قبض هاي گاز و برق كه اين سوي سال نو خواهند آمد رقم هاي كمرشكن را نشان خواهند داد . اگر همه مردم قبض ها را نپردازند ، برق و گاز چند خانه قطع خواهد شد ؟ اگر ناراضيان بروند مقابل ساختمان هاي اداره گاز و برق بايستند، حكومت چند نفر را مي تواند بازداشت كند ؟ آيا بايد كسي از بيرون بيايد و به مردم بگويد : مردم متحد شويد و قبض ها را نپردازيد و برويد مقابل اداره گاز اعتراض كنيد؟
با خود فكر مي كردم ماموران اين رژيم اگر بروند يك كتاب چاپ نشده را توقيف كنند ، چند نفر از ما واكنش نشان مي دهد ؟ چند نفر از ما مي رود و يك برگ كتاب را در دست مي گيرد و مي گويد اين كتاب را خوانده است ؟ اصلا چند نفر از ما حال و حوصله خواندن همان يك برگ را دارد ؟
مشكل ما مشكل فرهنگي است . اين را ديگر كمتر كسي انكار مي كند . ولي نمي دانم چرا هنوز به كوچه هاي بن بست سرك مي كشيم براي رهايي .
مثلا هنوز بسياري آرزو مي كنند كسي از جايي فرود آيد و مشكلات را حل كند و حق مان را بدهد . در حالي كه ما حق خواهي و حق جويي را ياد نگرفته ايم . نمي دانيم چگونه مي شود آنچه را كه حق ماست ، ستاند . اصلا نمي دانيم خود « حق » چيست و آيا گرفتني هست يا نه ؟ بماند كه برخي از ما خيال مي كنيم هر چه ما مي گوييم و هر چه انجام مي دهيم عين حق است و ديگران راه به باطل مي برند !
اين « برخي » همان هايي هستند كه « سيزده به در » شان را هم در « صحراي كربلا » مي گذرانند بي آن كه بدانند .
واقعيت آن است كه در طول تاريخ ، ما به بيماري هاي اخلاقي بسياري مبتلا شده ايم . از همه شان رنج مي بريم . ولي بزرگترين دردمان شايد ناديده انگاري و پنهانكاري است . ما بر كاستي هاي فكري و فرهنگي و اخلاقي مان سرپوش گذاشته و مي گذاريم . همين سرپوش گذاشتن نگذاشته بدانيم كه ما چه ها داريم و از چه چيزها بي بهره ايم . بدتر آن كه تا چه پايه گرفتار غرور كاذب ايم . اين نخوت ِ بي جهت ، نمي گذارد بدانيم كه با خود چه ها كرده ايم . نمي گذارد بدانيم چگونه روز به روز تهي شده ايم ، چگونه « بي هم » و چگونه تنهاتر شده ايم ؛ هم در خود و هم در ميان ملت هاي ديگر .
همه زورگوياني كه اين كشور را غارت و ويران كرده اند اما اين را خوب مي دانسته اند.آن ها از ناداني ها و ندانم كاري ها و تنهايي ما بهره ها برده اند ؛ و بيش از همه ، رژيم مذهبي فسادكار و تباهي آور اسلامي .
امروز درد ما سنگين تر و زخم ما خونين تر است . ولي باز هم آنان كه بايد واقعيت را ببينند و حقيقت را بگويند خود را به نديدن و نادانستن مي زنند . شايد هم كسي ديگر بايد به خود آنان حقيقت را نشان دهد !
باري ، شايد از همين روست كه كسي پيش روي آينه نمي ايستد تا به خود بگويد « من انسان ام . سزاوار اين زندگي ننگين نيستم . ديگر بس است. من بايد كاري كنم . » يا مثلا بگويد « امروز مي روم تا دست در دست آن آشنا ، آن مبارز ، آن دوست و ... و ... بگذارم تا با همفكري راهي بيابيم براي باز كردن گره ها ، براي گشودن بندها ، براي رهايي » .
به خانه كه رسيدم پيرزن همسايه را پشت در ديدم . سيني در دست داشت . رويش را با پارچه اي سپيد پوشانده بود . گوشه اش را بالا زد و گفت « كاهو سكنجبين سيزده به در برات آوردم . مي دونم خودت حوصله ش را نداشتي . » گرفتم و سپاسگزاري كردم . گفت « چند بار اومدم . نبودي . رفته بودي سبزه گره بزني ؟ » خنديدم . چشمكي زد و گفت « من هم سبزه هاي باغچه را گره زدم . » و صدايش را پايين آورد : « گفتم سيزده به در ، سال دگر ، رژيم پشت خر ، آخوند در به در » - البته او واژه رژيم را به كار نبرد . واژه ديگري گفت كه من به جايش رژيم را گذاشتم تا رگ هاي غيرت ديني برخي بيرون نزند !
سپس با صداي بلند خنديد و گفت « بخور نوش جونت » و دوباره از گره زدن من پرسيد . گفتم « از گره زدن كاري درست نميشه . من دوست دارم گره ها را بازكنم.
نوشته: ايراندخت دل آگاه
مذهب
مذهب بر هر پایه ای که بنا شده باشد, گوش را کر, چشم را نابینا, زبان را آلوده و فکر را پلید میکند . محمود تهرانی( با کمی تغییر )
انديشه ايراني-2
درد من حصار برکه نیست, درد من از ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده . شاید هم مذهب بندگی, شیعه, به آنها اجازه فکر کردن نمی دهد .
۱۳۸۹ اسفند ۱۶, دوشنبه
ادامه مبارزه به روش مسالمت آميز
آنهايي كه بر اين موضوع پاي فشاري دارند كه خشونت را به مبارزه برعليه ديكتاتوري ولايت، اضافه كنيم، با رفتارهاي اجتماعي مردم ايران آشنايي كمي دارند. حتي اگر مردم جانشان به لبشان رسيده باشد.
به قول جين شارپ در كتاب از ديكتاتوري به دموكراسي :
/انضباط كليد اساسي براي پيروزي است و حتي با وجود تحريكات و وحشيگري هاي ديكتاتور و كارگزارانش، نبايد آنرا فراموش كرد.... به هر حال در بعضي مواقع ممكن است خشونتي محدود عليه ديكتاتوري غيرقابل اجتناب باشد. محدوديت ها و تنفرها ممكن است به انفجاري خشونت آميز بيانجامد./
انضباط در اينجا به معناي حركت مسالمت آميز همراه با تعقل و تفكر در پتانسيل ها است.
۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه
اندیشه ایرانی-1
درد من حصار برکه نیست, درد من از ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده . شاید هم مذهب بندگی, شیعه, به آنها اجازه فکر کردن نمی دهد .
۱۳۸۹ اسفند ۱۰, سهشنبه
مذهب
مذهب بر هر پایه ای که بنا شده باشد, گوش را کر, چشم را نابینا, زبان را آلوده و فکر را پلید میکند .
محمود تهرانی( با کمی تغییر )
محمود تهرانی( با کمی تغییر )
۱۳۸۹ بهمن ۲۶, سهشنبه
اسلام خوب
اصطلاحاتی چون محارب, مفسد فی الارض, مرتد, کافر و... یا جملاتی چون اعدام باید گردد, با تمامی مفاهیم و نتایج آنها, برگرفته از قرآن و منابع اسلام و شیعه است و هیچکدام با غرض ورزی یا منفعت طلبی, تفسیر و تهیه نشده اند . و اگر کسی مدعی شود که مسلمان یا مسلمانانی برای ظلم, از این منابع بخاطر منافع شخصی و یا گروهی(حکومتی) تفسیر و استفاده خلاف واقع میکنند, خودشان بر این ایراد اساسی صحه میگذارند که اگر قرآن کلام خدا و برای کرامت و سعادت انسانها خلق شده است, چگونه است که طوری بیان شده که هر تفسیری را می توان از آن داشت . آیا چنین منبع مهمی برای سعادت انسانها نمی بایست آنقدر روشن و واضح باشد که هر کسی در هر زمان و مکانی نتواند برای منافع خویش, از آن سود جوید؟
بهتر است کمی بیشتر در مورد آن تفکر کنیم .
۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه
دیکتاتوری
نزاع میان جناح های رژیم بر سر منابع کمیاب قدرت/ثروت/معرفت/منزلت, جدی و واقعی است و جز با سرکوب و حذف نمیتوان بدان پایان داد. جنگ قدرت در بالا به سود پائینی هاست و فضای تنفس برای مخالفان ایجاد میکند. اما از یک خطای مهلک باید پرهیز کرد.
شکاف اصلی, شکاف میان دیکتاتوری و دموکراسی است.
پذیرش رهبری(ولایت) علی خامنه ای( که آنهم با استفاده از منبع دین برای خود ساخته است), دل بستن به نزاع های بخش های متفاوت حاکمیت, و از همه بدتر رفتن به زیر بیرق یک سوی این نزاع, به بیراهه کشاندن جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران است.
اکبر گنجی ( البته با کمی تغییر )
اشتراک در:
نظرات (Atom)